سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رخ عیان کن مه جبین فاطمه...


آخرین روزی که همسرم می خواست به جبهه برود . داخل حمام غسل شهادت کرد و بعد به من گفتند : من از همین جا که بروم یقیناً برگشتی دیگر در کار نیست . هنوز هنوز به اول کوچه نرسیده بودند ، برگشتند و پشت در حیاط به من گفتند : من می خواستم یک مطلبی را به شما بگویم اما نتوانستم . می خواستم برای شما آن مطلب را بنویسم همان طور که برای بچه ها در داخل دفترهایشان نوشتم . ولی الان می خواهم آن مطلب را حضوراً به شما بگویم . من دارم می روم . اگر برنگشتم مرا حلال کنید . اگر گاهی اوقات در زندگی کوتاهی کردم مرا حلال کنید . بچه ها را حسینی وار تربیت کنید . حجاب دخترم و خودت درست باشد.هر کس بر ضد این انقلاب و مردم حرف زد شما حق سکوت نداری ، باید آنها را امر به معروف و نهی از منکر کنی.ضمناً پس از اینکه من شهید شدم حق ندارید گریه کنید . در آخر هم خداحافظی کرد و رفت .


طیبه عظیمی,همسر شهیدغلام‌محمد نیک عیش


ارسال شده در توسط صدای سخن عشق